به نام آزادی، به نام دانشجو

۱۳۸۸ آذر ۱۵, یکشنبه




در آستانه 16 آذر هستیم، روزی که از آذر 1332 رنگ بوی تازه ای گرفت، خون سه دانشجو در راه آرمان خواهی دانشجویان ریخت و تا امروز، پیام دادخواهی دانشگاه را فریاد می زند. از 16 آذر تنها نامی باقی نمانده است بر خیابانی در شهری به وسعت تهران، بیم و هراس اقتدارگرایان نیز از همین روست.

کمتر از یک روز تا 16 آذر باقی است و دوستان بسیاری در بندند، دانشجویانی که تنها جرمشان اندیشیدن و آزادی خواهیست. آزادی، آزادی، واقعیتی که خدا به آدمی ارزانی داشت، حتی به قیمت رانده شدن از بهشت، حال زندان و حبس و تعلیق و اخراج، تنها سنگ های کوچکی هستند بر این راه.

به نام آزادی آغاز می کنم، که انسان آزاد زاده شد و آزاد زیست و از ابتدای خلقت برای آن جنگید. یاد دوستانی را پاس می دارم که آزادانه زندگی می کنند، آزادانه می اندیشند و هیچ بندی آن ها را اسیر نمی کند که هیچ، آزاده تر بار می آورد.


هنوز دوستانم در زندانند و تنها مونسشان دیوارهای گچی و بتنی اوین است، تنها هم دمشان بازجویانی هستند که می خواهند اعتراف

بگیرند، می خواهند دانشجویان اعتراف کنند که دیگر آزاد نیستند، اما «زهی خیال باطل، زهی

تصور محال» آن هایی که بدنشان به بند کشیده شده، پیش از این بسیار فریاد زده اند که آزادند وآزاده اند. پس در این روز که

روز آن هاست، روزی که برای آزادی خون های بسیار دادند، روزی که برای آزادی همه ی هستی و نیستیشان را گذاشتند و چقدر جایشان در بین ما خالیست، هرگز شما جمله از دهان آن ها جز آزادی نخواهید شنید.

ماه هاست که عبدالله مومنی در زندان است، به جرم آزادی خواهی و هرچقدر هم که به دروغ اعتراف کند که دیگر آزاده نیست، خود می داند که آزاد است و آزاده است، هرچقدر در دادگاه های قرون وسطایی فریاد بزند که زمین گرد نیست، زمین نمی چرخد، باز زیر لب می گوید، زمین گرد است و می چرخد. آقایان، این جا 1984 جرج ارول نیست، هیچ کس شما را باور نخواهد کرد. آن ها را رها کنید و کمی

بیاندیشید.


روز دانشجو خجسته و گرامی

+ سورنا هاشمی، سینا شکوهی، علیرضا موسوی، مهرداد بزرگ، فرزان رئوفی و احسان دولتشاه، نزدیک به دو هفته است که به اجبار به در سلول خود می نگرند و نوبت خود را انتظار می کشند.


+عبدالله مومنی و احمد زیدآبادی هنوز در بند هستند، فراموششان نکنیم، که تنها به جرم من و شما زندانیند.


+ سلمان سیما، هنوز زخم هایش درد می کند، مرهمش گذاریم.


+ عباس حکیم زاده، دوباره دربند شد، بی هیچ جرمی، نگرانم!

0 نظرات:

  © Free Blogger Templates Columnus by Ourblogtemplates.com 2008

Back to TOP