برای ع.م فرزند صادق جنبش دموکراسی خواهی
۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه
برای پیگیری وضعیت تحصیلم به دانشگاه رفته بودم که تلفنم زنگ زد، کسی از پشت تلفن با شعف تمام گفت: "عبدالله اعتراف کرده، آوردنش تلوزیون، حالش خوبه!!!"
تلفن کوتاه بود، چون مشخص بود افراد دیگری هم هستند که باید با خبر شوند. اما این همه شادی به خاطر اعترافات عبدالله نبود، به خاطر این بود که پس از چندین هفته بی خبری و نگرانی، همه عبدالله را دیدند، سالم بود، خودش بود. حالا هرچیزی را هم اعتراف کرده باشد، مگر بیش از اعتراف کوپرنیک است، گفت من بگویم زمین به دور خورشید نمی چرخد!!! ولی می چرخد.
این خبر را به هر کسی می رسیدم بازگو می کردم، با شعف و شادی تمام با خنده و گشاده رویی و تنها جوابی که می شندیم این بود، پس حالش خوب است. مهم این است که زنده است، هیچ چیز دیگر اهمیتی ندارد.
رجوع کردم به اولین دادگاه برگزار شده، یادم می آید در خانه با عده ای از دوستان اولین اعترافات زندانیان را دیدیم، اولین نفر محمدعلی ابطحی بود، به جز چند نفر همه ناراحت شدند و آرمان ها و پیش بینی های خود را بر باد رفته می دیدند و هر چقدر هم که من یا دیگران دلیل می آوردیم که زیر فشارممکن است انسان هر حرفی بزند، به گوش کسی فرو نمی رفت. اما حالا که تنها یک ماه و اندی از شروع این دادگاه های مضحک می گذرد، همه تنها از دیدن دوستانشان در صفحه تلوزیون خوش حال می شوند که آن ها زنده اند.
خیلی پیش از این می خواستم بنویسم، اما نمی دانستم چه بنویسم، مگر بازجوها عبدالله را نمی شناسند، مگر نمی د انند چقدر دل نازک است، مگر نمی دانند چقدر ساده و صمیمیست! ولی شاید آن هایی که عبدالله را شکنجه کرده اند قلبی ندارند که از دیدن چهره ی عبدالله بگیرد.
به هر رو، خوش حالم که عبدالله اعتراف کرد، دروغ گفت و همه را از نگرانی در آورد.
+ امیدوارم دوستان دیگرم را هم در تلویزیون ببینم تا حداقل بدانیم که زنده هستند، نفس می کشند. شیوا نظر آهاری، احمد زیدآبادی، مجید دری.
2 نظرات:
علیرضا منو یاد اولین دادگاه استالینیستس و اون شب انداختی... در ضمن وقتی خبر اعتراف عبدالله رو دادی من هم خوشحال شدم. اما دیشب داشتم به این فکر می کردم که چقدر انتظاراتمونو کوچیک کردن که با دیدن عبدالله توی بیدادگاه خوشحال می شیم
راهپيمايي بزرگ روز قدس براي رسيدن به آزادي. ساکنين شهرهاي کوچک مثل تفرش، دامغان و ... اگر براي روز قدس احساس خطر ميکنيد از پنجشنبه به تهران بياييد. اين راهيست براي شما كه اعتراضتان را فرياد كنيد و به درياي ملت بپيونديد. هركسيکه خود را ايراني ميداند به تهران بيايد تا جمعه 9صبح در يك نقطه اين شيربچه آسيا متمركز شويم و قلب تپنده اش را از شر بيماري كشنده ديكتاتوري نجات دهيم. جمعه صبح چنان يار يكديگر خواهيم بود كه سبزي ما سياهي را چون سيلابي بشويد و ببرد. با هم اگر باشيم، باطل رفتني است.
ارسال یک نظر