برای شبنم، با آن نگاه های ساده و صدای بی آلایش

۱۳۸۸ مهر ۵, یکشنبه

امروز نامه ای که شبنم مددزاده از زندان نوشته بود را خواندم، بعد از نمی دانم، زمانی که بخواهی روزها را محاسبه کنی می فهمی که چقدر گذشته است، از آخرین باری که صدایش را شنیدی، صدایی ساده و صمیمی. می خواهم نامه ای برایش بنویسم، می دانم که دل ها از هر دیوار و سیم خارداری رد می شوند، بر عکس بهار که از دیوارها و سیم های خاردار اوین هرگز رد نمی شوند.

سلام

بیش از 7 ماه است که در زندانی، فکر کردن به 7 ماه ندیدن غروب و باران، روحم را به لرزه می اندازد، نمی دانم آن بازجوها با چه قلبی توانسته اند هفت ماه طلوع و غروب را از تو بگیرند، شاید با همان استدلالی که 7 ماه است از میز و نیمک به مدرسه عشق فرستادندت.

در نامه ات نوشتی روی دیوارها هزارای عاشق نوشته بودند، یکی را خیلی دوست داشتم، اندکی صبر سحر نزدیک است، وقتی که قاضی این جمله را از ابتدای یکی از نوشته هایم در وبلاگ برداشته بود و با غضب فریاد کشید، با نظام مخالفی را به یاد  آوردم، آقای قاضی، آقای بازجو، آقای کارشناسی  که قرار است باز وبلاگم را بخوانی و این جملات را واکاوی کنی که من علیه "نظام مقدس" اقدامی کرده ام، این جا را با شما هستم، نه من نه هیچ یک از دوستانم نه علیه نظام کاری کرده ایم، نه قصد داریم کاری بکنیم، این ها تنها درد دل هایست که می گوییم، شاید به گوشتان برسد و تکانی بخورید. این را برای شبنم می نویسم، که سحرش همان آزادیش از بند و دیوارهای بلند است، برای شبنم که کلاس هایش را انفرادی برگزار می کند، که خودش شاگرد و دلش استاد است. برای شبنم که بی صبرانه منتظر دیدن طلوع خورشید و غروبش است.

شبنم، واقعیت دارد، گرچه شب تاریک است، اندکی صبر سحر نزدیک است. هر چقدر هم که دیوارها بلند باشند و هر چه دور آن را سیم خاردار بپوشانند، باز دل توست که بی هیچ وثیقه ای بیرون می آید، بیرون می آید و فریاد می زند، روحم را چه می کنید، ذهنم را چه می کنید، من از تمام دیوارهای شما رد می شوم، بی هیچ اجازه ای، بی هیچ وثیقه ای.

یاوه نیست، ذهن و دل هیچ کس را نمی توانند به بند کنند. نامه ات این را می گفت، فریاد می زد و شعر وار بر دل می نشست. می دانم که به زودی بر خواهی گشت، حتی اگر تمام دیوارها تا آسمان بلند شوند و تمام درها را ببند، بازمی آیی و زیر باران، ریزش برگ ها را می بینی و دلت از این همه خزان می گیرد.

بی صبرانه منتظر آزادیت هستیم، همه ی ما، و فراموش نکن، که هیچ گاه دیوارها باعث فراموش شدنت نمی شوند.

+ پی نوشت: دوستان بسیاری پشت دیوارها هستند و منتظر آزادیشان هستیم، عبدالله مومنی، احمد زیدآبادی، مجید دری.

+ لینک نامه شبنم مددزاده از زندان اوین

+ لینک بالاترین

Read more...

برای ع.م فرزند صادق جنبش دموکراسی خواهی

۱۳۸۸ شهریور ۲۵, چهارشنبه

برای پیگیری وضعیت تحصیلم به دانشگاه رفته بودم که تلفنم زنگ زد، کسی از پشت تلفن با شعف تمام گفت: "عبدالله اعتراف کرده، آوردنش تلوزیون، حالش خوبه!!!"

تلفن کوتاه بود، چون مشخص بود افراد دیگری هم هستند که باید با خبر شوند. اما این همه شادی به خاطر اعترافات عبدالله نبود، به خاطر این بود که پس از چندین هفته بی خبری و نگرانی، همه عبدالله را دیدند، سالم بود، خودش بود. حالا هرچیزی را هم اعتراف کرده باشد، مگر بیش از اعتراف کوپرنیک است، گفت من بگویم زمین به دور خورشید نمی چرخد!!! ولی می چرخد.

این خبر را به هر کسی می رسیدم بازگو می کردم، با شعف و شادی تمام با خنده و گشاده رویی و تنها جوابی که می شندیم این بود، پس حالش خوب است. مهم این است که زنده است، هیچ چیز دیگر اهمیتی ندارد.

رجوع کردم به اولین دادگاه برگزار شده، یادم می آید در خانه با عده ای از دوستان اولین اعترافات زندانیان را دیدیم، اولین نفر محمدعلی ابطحی بود، به جز چند نفر همه ناراحت شدند و آرمان ها و پیش بینی های خود را بر باد رفته می دیدند و هر چقدر هم که من یا دیگران دلیل می آوردیم که زیر فشارممکن است انسان هر حرفی بزند، به گوش کسی فرو نمی رفت. اما حالا که تنها یک ماه و اندی از شروع این دادگاه های مضحک می گذرد، همه تنها از دیدن دوستانشان در صفحه تلوزیون خوش حال می شوند که آن ها زنده اند.

خیلی پیش از این می خواستم بنویسم، اما نمی دانستم چه بنویسم، مگر بازجوها عبدالله را نمی شناسند، مگر نمی د انند چقدر دل نازک است، مگر نمی دانند چقدر ساده و صمیمیست! ولی شاید آن هایی که عبدالله را شکنجه کرده اند قلبی ندارند که از دیدن چهره ی عبدالله بگیرد.

به هر رو، خوش حالم که عبدالله اعتراف کرد، دروغ گفت و همه را از نگرانی در آورد.

+ امیدوارم دوستان دیگرم را هم در تلویزیون ببینم تا حداقل بدانیم که زنده هستند، نفس می کشند. شیوا نظر آهاری، احمد زیدآبادی، مجید دری.

Read more...

تغییر موضع از دفاع به تحلیل و اقرار در دادگاه های فرمایشی

۱۳۸۸ شهریور ۱۲, پنجشنبه

روز گذشته قسمت بعدی به اصطلاح دادگاه اصلاح طلبان در شبکه 3 نمایش داده شد، قسمتی از آن که به دفاعیات طباطبایی، روزنامه نگار و مسئول ستاد جوانان حامی میرحسین موسوی بود نظر من را به خود جلب کرد. این دادگاه ها با دادگاه هایی که پیش از این دیده بودم بسیار متفاوت بود، تفاوت های ظاهری زیادی نداشت، یک متهم سیاسی، یک وکیل، که البته در این مورد هم جای بحث بسیار است و یک قاضی عبوس، که به جای داوری، خود را حامی دادستان می داند.

اما تفاوت جالب و واضح، تفاوت در دفاعیات بود، البته چیزی که به عنوان دفاع در این دادگاه ها مطرح می شود، هیچ شباهتی به دفاع ندارد. در این مورد اخیر، آقای طباطبایی به جای دفاع از خود به تحلیل سیاسی فضای انتخابات و بعد از انتخابات دهم پرداخت. جای سوال اینجاست که در هر دادگاهی فرد متهم سعی در تبرئه کردن خود دارد اما به نظر می رسد در دادگاه کنونی متهم خود شاکی خود می شود و اتهامات خود را بر می شمرد و هر یک را اثبات می کند. تنها هر یک از این افراد در بخشی از اقرارهای خود عنوان می کنند که چرا سران اصلاحات بازداشت نمی شوند.

به یاد دارم دوستی که در 18 تیر بازداشت شده بود تعریف می کرد در جلسه ای که بعدا فهمیدیم جلسه دادگاه بوده است، وقتی قاضی از ما سوال می کرد، پاسخ نمی دادیم، چون هنوز فکر می کردیم جلسه بازجوییست و باید سکوت کنیم و حرفی نزنیم، به نظر می آید این افراد که همه از چهره های شناخته شده سیاسی و اصلاحات هستند آن گونه در بهت و حیرت بازجویی ها قرار دارند که باورشان نمی شود در مقابل قاضی هستند و باید از خود دفاع کنند.

این جا یک سوال مطرح می شود که آیا به واقع این افراد تغییر موضع داده اند و فکر می کنند تا امروز اشتباه کرده اند یا این که تنها برای رهایی از فشارهای بازجویی تن به چنین کاری می دهند. پاسخ اول که تغییر موضع داده اند به دور از واقعیت و عقل می نماید پس ناگزیر مجبور به قبول دومین پاسخ هستیم، یعنی تنها برای رهایی از چنین وضعیتی تن به اعتراف علیه خود و دوستان و هم سنگران خود در دادگاه می دهند. اما آیا واقعا این گونه اعترافات در دید عموم جامعه نقشی دارد؟

قشر پایین دست جامعه یا بهتر بگوییم قشر ساده و کم سواد جامعه که جمعیت قابل توجهی را در ایران شامل می شوند را می توان با برگزاری چنین دادگاه هایی فریب داد، اما مساله قشر فرهیخته جامعه است. همان طور که پیش از این تاریخ نیز نشان داده است، فرهیختگان جامعه و به ویژه جامعه دانشگاهی بیشترین تاثیر را در حرکت های مردمی ایفا می کنند، چون اگر قرار باشد تمام جامعه به یک میزان آگاه شوند و به سر حد آگاهی برسند، به یک اتوپیا دست یافته ایم که دیگر فارغ از ایدئولوژی های موجود نیازی به دولت حتی در ابعاد کوچک آن نیز نیست، ولی از آن جایی که هیچ گاه چنین مجالی در جامعه رخ نمی دهد، قشر فرهیخته دیواره حائلی می شود برای جلوگیری از برون رفت جنبش ها از مسیر اصلی خود. البته باید این را هم در نظر داشت که در بازه هایی از زمان این قشر اشتباهات جبران ناپذیری را مرتکب شده است، همان گونه که پیش از این بیشتر طبقه متوسط جامعه در ایران را دیدگاه های سوسیالیستی و مارکسیستی تشکیل داده بود. ولی در این فضا که آگاهی عمومی به سمت آگاهی لیبرالی سوق داده شده است، بیم آن که بار دیگر دیدگاه های اتوپیایی چپ بر جامعه سیطره پیدا کند کم تر شده است، هر چند هنوز کاملا مرتفع نشده. پس از این دید، نباید نگران پخش  چنین دادگاه های فرمایشی از صدا و سیما بود.

از سویی دیگر این اعترافات فراگیر  که همه به یک شکل اعتراف می کنند می تواند قبح اعتراف را از بین ببرد. اگر در جامعه نگاه کنیم، پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم با آن موج فراگیر بازداشت های خیابانی، ترس از زندان و نام زندانی سیاسی در جامعه مخصوصا در جامعه شهری و در شهر تهران از بین رفته است، تاثیر این دادگاه های نمایشی نیز به همین گونه است.

پس از هر جهت که نگاه کنیم این دادگاه ها و اعترافات نمی توانند تاثیری در نگرش مردم به حاکمیت داشته باشند و حتی می توان این دادگاه ها را با تاثیراتی مثبت در آگاهی عمومی جامعه تصور کرد که تصوری دور از واقعیت نیست. اما از باب دوستی با دست اندرکاران این دادگاه ها می گویم، تاریخ هم چنان دادگاه های استالین را فراموش نکرده است و تاریخ بی هیچ رحمی در رابطه با وقایع رخ داده اظهار نظر می کند، پس به جای ایجاد لکه تاریکی بر تاریخ، با تدبیر و اندیشه درست، این نقطه را به نقطه عطفی در تاریخ به سمت پیشرفت و دموکراسی مبدل کنیم.

جنبش های شکل گرفته پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری نه برای تغییر نوع حاکمیت که برای تغییر موضع حاکمیت از حکمیت به حاکمیت قانون است. این تغییر مواضع نه تنها مخرب نیست، بلکه در هر جامعه ای می تواند باعث رشد و تعالی دولت و حاکمیت مرکزی شود. این گونه برخوردها نه تنها باعث ایجاد امنیت روانی در جامعه نمی شود بلکه همراه با سرخوردگی عمومی باعث ایجاد بی اعتمادی نسبت به دولت می گردد، که این مساله در روند کار دولت نیز می تواند تغییراتی را ایجاد کند و حتی آن را مختل سازد.

با این اوصاف با نگاه آگاهانه تر و واقعی تر نسبت به وقایع پس از انتخابات، می توان از این گونه اثرات جانبی مخرب جلوگیری کرد و اعتماد عمومی را به جامعه باز گرداند.

Read more...

  © Free Blogger Templates Columnus by Ourblogtemplates.com 2008

Back to TOP