چوب جهالت بر تن نحیف فعالین مدنی
۱۳۸۸ آذر ۵, پنجشنبه
تعاریف بیشماری از«جامعه مدنی» وجود دارد. تعریف مدرسه اقتصاد لندن که مرکزی برای پژوهش در مورد جامعه مدنی است، گویاست: "جامعه مدنی به بستری از کردارهای مشترک غیر تحمیلی، حول منافع، اهداف، ارزشهای مشترک گفته میشود. در تئوری قالبهای نهادینه آن با دولت، خانواده، بازار متفاوت است.هرچند که در عمل مرز میان دولت، جامعه مدنی، خانواده و بازار پیچیده، نامشخص و محل مناقشه است. جامعه مدنی عمومآ شامل طیف متنوعی از فضاها، عاملین و قالبهای نهادینه است که در درجات مختلف تشریفات، استقلال داخلی و قدرت قرار دارند. جوامع مدنی اغلب به وسیله نهادهایی مثل موسسات خیریه ثبت شده، سازمانهای غیردولتی توسعه انجمنهای گروهها، سازمانهای زنان، سازمانهای عقیده محور، انجمنهای متخصصین، اتحادیههای کارگری، گروههای خودیاری، حرکتهای اجتماعی، انجمنهای صنفی، ائتلافها و گروههای مدافعین پر میشوند."
اما می توان اولین باری که نام جامعه مدنی در ایران بر سر زبان ها افتاد را بعد از دوم خرداد و انتخاب سید محمد خاتمی به عنوان رئیس جمهور دانست. شاید تا آن زمان کمتر کسی از قشر عامه جامعه نامی به نام جامعه مدنی شنیده بود. اما این روزها نیز جامعه مدنی را بر اساس تعاریف موجود می توان دور از تصور دانست، در ایران با شرایط کنونی،تنها عده ای محدود که به صورت آگاهانه برای پیشبرد جامعه به سمت دموکراسی فعالیت می کنند را می توان فعال مدنی نامید. اما چه چیزی باعث اهمیت فعالیت فعالین مدنی و متعاقب آن جامعه مدنی می شود. در پاسخ باید به ارتباط تنگاتنگ جامعه مدنی و دموکراسی نگاه کرد، آبشخور اولیه ادبیات راجع به پیوند جامعه مدنی و دموکراسی، نوشتههای ابتدایی لیبرال مثل "ده توکویل" بودهاند.هرچند که به روشهای مهمی توسط نظریهپردازان قرن بیست مثل "گابریل آلموند" و"سیدنی وربا" پیشرفت کرده. آنان کسانی بودند که نقش جامعه مدنی را در نظم دموکراتیک حیاتی دانستهاند. آنها در این رابطه بحث کردهاند که عناصر سیاسی خیلی از نهادهای جامعه مدنی، هوشیاری بیشتر و شهروندی بااطلاعتر را به وجود میآورد. کسانی که به گزینههای بهتری در انتخابات رای میدهند، در سیاست مشارکت میکنند و در نتیجه حاکمیت را پاسخگوتر نگاه میدارند.
با شروع به کار دولت اصلاحات، فعالیت ان جی او ها، یا همان سازمان های غیر دولتی که یکی از مهم ترین شاخصه های یک جامعه مدنی است، افزایش چشم گیری یافت اما از ابتدای دوره دوم ریاست جمهوری محمد خاتمی، می توان پروژه منفعل کردن فعالین مدنی را شاهد بود. دوره ای که فشار بر فعالین دانشجویی، سازمان های غیر دولتی، گروه های حقوق بشری و ... را شاهد بودیم. اما این فشارها با روی کار آمدن دولت نهم و محمود احمدی نژاد به اوج خود رسید، به طوری که در حال حاضر می توانیم شاهد باشیم، عملا هیچ ان جی اویی وجود خارجی ندارد و پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری نیز، بسیاری از فعالین مدنی به زندان افتاده اند و با صدور قرار مجرمیت های بسیار سنگین و دور از انتظار سعی در سرکوب کامل این جریانات دارند. اما مساله اساسی در جامعه امروز ایران، نشت اطلاعات از طریق رسانه های دیجیتال مانند ماهوراه و اینترنت است. دولت هر چقدر هم که سعی و تلاش خود را صرف مسدود کردن راه های رسیدن اطلاعات به عامه مردم کند، با توجه به گسترش روز افزون شبکه های ارتباط جمعی، قطع کامل این مسیرها غیر ممکن به نظر می رسد و در حقیقت با سرکوب بیشتر این جریانات، تنها باعث گسترش تشنگی در جامعه نسبت به دلایل بازداشت و زندانی شدن این افراد می شود که شاید خود دولت و مسئولین کشوری، ناخواسته باعث افزایش آگاهی عمومی می شوند.
اما نیاز است نگاهی به جنبش های مشابه جنبش های مدنی کنونی ایران در تاریخ بیاندازیم. یکی از مهم ترین جنبش های موجود در قرن حاضر،جنبش دانشجویی، جنبش سیاه پوستان و هیپی ها در دهه شصت آمریکاست. این جنبش ها که گره خورده به هم در آن دهه در حرکت بودند، در انتها و با توجه به سرکوب های فراوان، ناگزیر به پیروز بودند. شاید مهم ترین دلیل این امر، افزایش چشم گیر آگاهی عمومی نسبت به خواسته های این گروه ها بوده است. اتفاقاتی که بی شباهت به وقایع چند سال اخیر ایران نیست. تجمع های کوچک و بی سر و صدا که با مداخله نیروهای دولتی و پلیس باعث ایجاد بزرگترین تظاهرات ضد جنگ و مخالف با وضع موجود آن زمان آمریکا در سال 1968 در لینکن پارک شیکاگو بود. تظاهراتی که منجر به فستیوالی عظیم به نام همایش زندگی شد. اما این وضع را می توان در نقاط دیگر دنیا هم مثال زد و بست داد که در حوصله این متن نمی گنجد.
اما همان طور که گفته شد، این روزها فشار بر فعالین دموکراسی در ایران صد چندان شده است، بازداشت تعداد زیادی از اعضای سازمان دانش آموختگان ایران اسلامی، ادوار تحکیم وحدت و صدور احکام سنگین حبس و محرومیت های اجتماعی برای اعضای این سازمان، بازداشت گسترده، احضار و تهدید اعضای انجمن های اسلامی دانشجویی و همین طور اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویی، ادوار تحکیم وحدت، احضار و بازداشت گسترده فعالین حقوق زنان و کمپین یک میلیون امضا، فشار مضاعف بر گروه های حقوق بشری و ...، همه حکایت از وحشت حاکمیت نسبت به پاگیری جنبش های مدنی و متعاقب آن آگاهی عمومی دارد، که درست بلعکس این عمل حاکمیت، باعث فراگیرتر شدن این جنبش ها می شود.
این فشارها با نزدیک شدن به 16 آذر و روز دانشجو (که لازم به ذکر است توسط خود حاکمیت نام گذاری و تعیین شده است) که عنوان روز دادخواهی دانشجویان ایرانی در دهه 30 خورشیدی علیه ظلم و ستم را به دوش می کشد، دو چندان شده است. در تمام تاریخ دانشگاه مهم ترین محل جهت تبادل و انتشار اندیشه بوده است. شاید حاکمیت به درستی تشخیص داده است که اگر می خواهد از پیش روی جنبش سبز، که پس از انتخابات 22 خرداد شکل گرفته است جلوگیری کند، باید منابع تغذیه فکری این جنبش را قطع کند. اما در این بین اشتباهی فاحش مرتکب شده است، زیرا برای جلوگیری از بست و گسترش مکاتب فکری نمی توان آن ها را دربند کرد. خاصیت گروه های فکری و حلقه های مطالعاتی در پایستگی تفکر و اندیشه است. این خاصیت تنها با بازداشت اعضای این گروه ها، باعث افزایش انتشار آن ها می شود. به طور مثال، بازداشت اعضای حلقه مطالعاتی، دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال دانشگاه های ایران، دولت تنها خدمتی به مردم کرد در جهت افزایش آگاهی عمومی نسبت به خواستگاه لیبرالیسم در جنبش های مدنی. کاری که شاید چندین سال فعالیت شبانه روزی را می طلبید، با کاتالیزوری به نام دولت به سادگی انجام شد.
حال باید به این نکته توجه داشت، که به دلیل وقایع پس از انتخابات، با بازداشت فعالین مدنی، سیاسی، اجتماعی، حقوق بشری، دانشجویان و منتقدان نمی توان جلوی حرکت مردم را گرفت، تنها این بازداشت ها باعث رادیکال تر شدن مردم می شود. اما به چه شکل؟
افرادی که به صورت حرفه ای به فعالیت در زمینه دانشجویی، سیاسی، اجتماعی و ... می پردازند، بر اساس خاستگاه عمل خود، باید بر اساس مطالعه و ایدئولوژی پیش روند، این ایدئولوژی بر خلاف ایدئولوژی های دهه 50 خورشیدی در ایران، ضدیت کامل خود با هر نوع خشونت را نشان داده است، حال این که عامه مردم، بهترین راه نشان دادن مخالفت خود را خشونت می دانند، شاید بزرگترین دلیل آن هم مشاهده انقلاب 57 در کشورمان باشد اما زمانی که گروه های ذکر شده که پایبند به اصل گفتمان هستند در صحنه حضور داشته باشند، از رادیکال شدن فضا جلوگیری می کنند.
با توجه به وقایع اخیر بیم رادیکال شدن فضای 16 آذر و روز دانشجو می رود. این روند که حاکمیت در قبال منتقدان خود که از راه مسالمت آمیز و با نقد حاکمیت سعی در تصحیح عملکرد آن دارند، باعث کشیده شدن مخالفین به فعالیت های زیر زمینی و افزایش اشتیاق نسبت به فعالیت های خیابانی می شود. تنها عملکرد دولت در قبال این افراد بست و نشر تفکر گروه های تحت فشار بوده است ولی با توجه به این که این آگاه سازی به صورت کامل و در جهت درست صورت نمی گیرد، افراد و نه گروه ها با حلقه فکری و سازمان دهی شده، مانند انقلاب 57 و انقلاب های مشابه در دیگر نقاط دنیا را به اعمال خارج از مرز تئوریک و علمی پیش می برد و همین امر باعث شکل گیری گروه های مردمی می شود، که دیگر حلقه فکری آکادمیکی آن ها را حمایت و ساپورت فکری نمی کند. در نتیجه در طولانی مدت، جنبش هایی با میل به خشونت، که بر اساس حس غریزی جامعه مهم ترین و موثر ترین راه مقابله است سوق می دهد. بازداشت و تحت فشار گذاشتن گروه های فکری منتقد، مانند حلقه دانش جویان و دانش آموختگان لیبرال که با نقد های سازنده، سعی در تصحیح مسیر حاکمیت در قبال مسائل گوناگون دارند، گستره آگاهی عمومی را بالا می برد، اما متاسفانه به دلیل عدم وجود پشتوانه فکری کافی در بین گروه های بزرگ تر تازه تشکیل، عواقب متذکر بالا گریز ناپذیر است.
منابع:
جنبش دانش جویی در آمریکا، گرد آوری نادر فتوره چی، انتشارات فرهنگ صبا
دانش نامه سیاسی، داریوش آشوری، انتشارات مروارید
آموزش دانش سیاسی، حسین بشیریه، انتشارات نگاه معاصر
دانش نامه الکترونیکی ویکی پدیا
Read more...