ایران فردا و برخورد با ناقضین حقوق بشر
۱۳۹۱ فروردین ۲۲, سهشنبه
٫1 یکی از بزرگترین چالش های پیش روی جنبش های دموکراسی خواهی برخورد با ناقضین حقوق بشر پس از گذار به دموکراسی است. این واقعیت که گذار به دموکراسی و یا هر تغییر کلی در ساختار قدرت، باعث جدایی عده ای و محکوم شدن آن افراد از سوی جامعه و حاکمان جدید-چه حاکمان به صورت دموکراتیک به قدرت رسیده باشند چه با روش های غیر دموکراتیک- می شود انکار ناپذیر است. از این رو بررسی ابعاد مختلف برخورد با ناقضین حقوق بشر پس از گذار به دموکراسی در هر کشور باید از مهم ترین دغدغه های روشنفکران و دموکراسی خواهان باشد. نمونه های گذار به دموکراسی در قرن ۲۰ بسیار زیاد است، از جمهوری های تازه تاسیس شوروی-که باید متذکر شد بسیاری از آن ها به دموکراسی نرسیده اند- تا نمونه بارزتری مانند فروپاشی دیوار برلین و ملحق شدن جمهوری دموکراتیک آلمان (آلمان شرقی) به آلمان غربی اشاره کرد.
۲٫ بحث را با بررسی فیلم زندگی دیگران (The Life of Others) شروع میکنم. فروپاشی بلوک شرق تاثیرات زیادی بر روند دموکراسیخواهی در جهان داشته و یکی از بارزترین این تاثیرات فروپاشی دیوار برلین بوده که نمونه خوبی برای بررسی رسیدن به دموکراسی و همین طور مبحث برخورد با ناقضین حقوق بشر پس از نیل به دموکراسی است.
بحثی به صورت بسیار محدود در فیلم زندگی دیگران (The Lives Of Others) مطرح شده است و برای ملموستر شدن بحث، در ادامه اشاراتی به این فیلم می شود، اما باید این را در نظر گرفت که این فیلم، قاعدتا فیلم مستندی نیست که بخواهیم کل بحث را بر پایه آن استوار سازیم، اما می توانیم به عنوان نمونه ای خوب برای درک شرایط حکومت کمونیستی از این فیلم کمک بگیریم.
این فیلم آلمانی اولین تجربه بلند فیلم سازی «فلوریان هنکل فون دونرسمارک« کارگردان بنام آلمانی است. «زندگی دیگران» نمایشدهنده زندگی یک مامور عالی رتبه اشتازی (پلیس امنیت آلمان شرقی) است که وظیفه بررسی زندگی یک هنرمند و نویسنده در این کشور را بر عهده دارد. (۱)
اگر بخواهیم به صورت خلاصه به داستان فیلم بپردازیم، «گئرد وایسلر» یک مامور «اشتازی» است که باید زندگی «گئورگ دریمن» که یک کارگردان روشنفکر است را زیر نظر بگیرد. وایسلر که در فیلم به خوبی باور وی به سیستم کمونیستی آلمان شرقی و دولت حاکم به نمایش گذاشته شده است؛ در روند این پرونده به فساد موجود در سیستم پی برده و به تدریج از آن منزجر شده و در پی کمک به دریمن بر میآید. تا این جای فیلم به موضوع مقاله ما بیارتباط است، اما این فیلم تا جایی ادامه مییابد که آلمان غربی و شرقی به یکدیگر میپیوندند و زندگی وایسلر به عنوان یک نمونه از ناقضین حقوق بشر پیش از فروپاشی آلمان شرقی و پیوستن مجدد دو آلمان به یکدیگر مورد بررسی بسیار کوتاه قرار میگیرد. در صحنهای از فیلم میبینیم مرکز پلیس امنیت آلمان شرقی به چیزی شبیه به موزه یا کتاب خانه ای تبدیل شده است که افراد می توانند آزادانه به اسناد و مدارک موجود در آن و همین طور اسناد و مدارک موجود در رابطه با بازجویان و اعضای ارشد پلیس امنیت آلمان شرقی دسترسی پیدا کنند. «دریمن» نیز برای پی بردن به هویت واقعی بازجوی خود به این مرکز سر می زند و اطلاعات درباره «وایسلر» را به دست می آورد و اتفاقا به دلیل کمک هایی که وایسلر به وی کرده است در ابتدای کتاب خود از او تشکر و قدردانی میکند. اما صحنه بعدی فیلم جالب توجه است؛ «وایسلر» اکنون مانند بقیه شهروندان به راحتی زندگی میکند و مسئول فروش نشریات است. وی که یک ناقض حقوق بشر بوده است، احتمالا در دادگاهی عادلانه مورد محاکمه قرار گرفته و تبرئه شده است و اکنون مانند هر شهروند آزاد دیگری از حقوق اجتماعی برخوردار است و با وجود پیشینه سوء مانند مردم عادی زندگی میکند.
۳٫ در این جا اگر به کشور خود نیز نگاهی بیاندازیم می توانیم رد پای برخورد با ناقضین-یا ناقضین فرضی- حقوق بشر در ابتدای انقلاب ۵۷ را نیز بررسی کنیم. برخوردی که متاثر از نگاه گفتمان حاکم بر کشور یعنی نگاه چپ، به شدیدترین شکل و با اعدام بسیاری از افراد همراه بود. اما نمونه مقابل این اتفاق را میتوان در کشوری مانند آلمان یا حتی پس از فروپاشی شوروی و در روسیه مشاهده کرد. آلمان که پس از فروپاشی آلمان نازی به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد، یکی از بهترین نمونهها برای مثال زدن در رابطه با گذار یک جامعه به دموکراسی است. هرچند این نمونه نیز تفاوت های بسیاری با کشور ما دارد، اما می تواند تجربههای این کشور به مثابه نمونه ای مورد بررسی قرار گیرد.
«جمهوری دموکراتیک آلمان» که به صورت غیررسمی آلمان شرقی نامیده می شد، در ۷ اکتبر ۱۹۴۹ اعلام موجودیت کرد. این اتفاق بعد از اعلام موجودیت «جمهوری فدرال آلمان» در آلمان غربی اتفاق افتاد. ۵ سال بعد به صورت کامل اعلام استقلال کرد اما بنا به توافقات چهار قدرت جهانی در نشست «پستدام» نیروهای نظامی شوروی هنوز در این کشور مستقر بودند. این بیش از هر چیز به علت حضور گسترده نیروهای آمریکایی در آلمان غربی و شرایط دوران جنگ سرد بود. آلمان شرقی از اعضای «پیمان ورشو» بود و تا ۲۳ اوت ۱۹۹۰ نیز استقلال خود را حفظ کرد. پیمان ورشو یک پیمان نظامی بود که بین کشورهای آلبانی، آلمان شرقی، بلغارستان، چکسلواکی، شوروی، رومانی و مجارستان شکل گرفت و در جنگ سرد رقیب ناتو بود. (۲)
۲٫ بحث را با بررسی فیلم زندگی دیگران (The Life of Others) شروع میکنم. فروپاشی بلوک شرق تاثیرات زیادی بر روند دموکراسیخواهی در جهان داشته و یکی از بارزترین این تاثیرات فروپاشی دیوار برلین بوده که نمونه خوبی برای بررسی رسیدن به دموکراسی و همین طور مبحث برخورد با ناقضین حقوق بشر پس از نیل به دموکراسی است.
بحثی به صورت بسیار محدود در فیلم زندگی دیگران (The Lives Of Others) مطرح شده است و برای ملموستر شدن بحث، در ادامه اشاراتی به این فیلم می شود، اما باید این را در نظر گرفت که این فیلم، قاعدتا فیلم مستندی نیست که بخواهیم کل بحث را بر پایه آن استوار سازیم، اما می توانیم به عنوان نمونه ای خوب برای درک شرایط حکومت کمونیستی از این فیلم کمک بگیریم.
این فیلم آلمانی اولین تجربه بلند فیلم سازی «فلوریان هنکل فون دونرسمارک« کارگردان بنام آلمانی است. «زندگی دیگران» نمایشدهنده زندگی یک مامور عالی رتبه اشتازی (پلیس امنیت آلمان شرقی) است که وظیفه بررسی زندگی یک هنرمند و نویسنده در این کشور را بر عهده دارد. (۱)
اگر بخواهیم به صورت خلاصه به داستان فیلم بپردازیم، «گئرد وایسلر» یک مامور «اشتازی» است که باید زندگی «گئورگ دریمن» که یک کارگردان روشنفکر است را زیر نظر بگیرد. وایسلر که در فیلم به خوبی باور وی به سیستم کمونیستی آلمان شرقی و دولت حاکم به نمایش گذاشته شده است؛ در روند این پرونده به فساد موجود در سیستم پی برده و به تدریج از آن منزجر شده و در پی کمک به دریمن بر میآید. تا این جای فیلم به موضوع مقاله ما بیارتباط است، اما این فیلم تا جایی ادامه مییابد که آلمان غربی و شرقی به یکدیگر میپیوندند و زندگی وایسلر به عنوان یک نمونه از ناقضین حقوق بشر پیش از فروپاشی آلمان شرقی و پیوستن مجدد دو آلمان به یکدیگر مورد بررسی بسیار کوتاه قرار میگیرد. در صحنهای از فیلم میبینیم مرکز پلیس امنیت آلمان شرقی به چیزی شبیه به موزه یا کتاب خانه ای تبدیل شده است که افراد می توانند آزادانه به اسناد و مدارک موجود در آن و همین طور اسناد و مدارک موجود در رابطه با بازجویان و اعضای ارشد پلیس امنیت آلمان شرقی دسترسی پیدا کنند. «دریمن» نیز برای پی بردن به هویت واقعی بازجوی خود به این مرکز سر می زند و اطلاعات درباره «وایسلر» را به دست می آورد و اتفاقا به دلیل کمک هایی که وایسلر به وی کرده است در ابتدای کتاب خود از او تشکر و قدردانی میکند. اما صحنه بعدی فیلم جالب توجه است؛ «وایسلر» اکنون مانند بقیه شهروندان به راحتی زندگی میکند و مسئول فروش نشریات است. وی که یک ناقض حقوق بشر بوده است، احتمالا در دادگاهی عادلانه مورد محاکمه قرار گرفته و تبرئه شده است و اکنون مانند هر شهروند آزاد دیگری از حقوق اجتماعی برخوردار است و با وجود پیشینه سوء مانند مردم عادی زندگی میکند.
۳٫ در این جا اگر به کشور خود نیز نگاهی بیاندازیم می توانیم رد پای برخورد با ناقضین-یا ناقضین فرضی- حقوق بشر در ابتدای انقلاب ۵۷ را نیز بررسی کنیم. برخوردی که متاثر از نگاه گفتمان حاکم بر کشور یعنی نگاه چپ، به شدیدترین شکل و با اعدام بسیاری از افراد همراه بود. اما نمونه مقابل این اتفاق را میتوان در کشوری مانند آلمان یا حتی پس از فروپاشی شوروی و در روسیه مشاهده کرد. آلمان که پس از فروپاشی آلمان نازی به دو بخش غربی و شرقی تقسیم شد، یکی از بهترین نمونهها برای مثال زدن در رابطه با گذار یک جامعه به دموکراسی است. هرچند این نمونه نیز تفاوت های بسیاری با کشور ما دارد، اما می تواند تجربههای این کشور به مثابه نمونه ای مورد بررسی قرار گیرد.
«جمهوری دموکراتیک آلمان» که به صورت غیررسمی آلمان شرقی نامیده می شد، در ۷ اکتبر ۱۹۴۹ اعلام موجودیت کرد. این اتفاق بعد از اعلام موجودیت «جمهوری فدرال آلمان» در آلمان غربی اتفاق افتاد. ۵ سال بعد به صورت کامل اعلام استقلال کرد اما بنا به توافقات چهار قدرت جهانی در نشست «پستدام» نیروهای نظامی شوروی هنوز در این کشور مستقر بودند. این بیش از هر چیز به علت حضور گسترده نیروهای آمریکایی در آلمان غربی و شرایط دوران جنگ سرد بود. آلمان شرقی از اعضای «پیمان ورشو» بود و تا ۲۳ اوت ۱۹۹۰ نیز استقلال خود را حفظ کرد. پیمان ورشو یک پیمان نظامی بود که بین کشورهای آلبانی، آلمان شرقی، بلغارستان، چکسلواکی، شوروی، رومانی و مجارستان شکل گرفت و در جنگ سرد رقیب ناتو بود. (۲)
اما دلیل فروپاشی آلمان شرقی و پیوستن این بخش از آلمان به جمهوری دموکراتیک آلمان نیز انتخابات ۱۸ مارس ۱۹۹۰ بود که میتوان آن را اولین انتخابات آزاد در آلمان شرقی دانست. در این انتخابات «حزب اتحاد سوسیالیستی» که حاکم بود اکثریت را در «فولکس کامر» (مجلس آلمان شرقی) از دست داد و نتیجتا در ۲۳ اوت ۱۹۹۰ «فولکس کامر» رای به پیوستن آلمان شرقی به جمهوری فدرال آلمان را صادر کرد و رسما جمهوری دموکراتیک آلمان ملغی شد.
درباره ساختار درونی آلمان شرقی همین کافی که کشور با فقر شدید دست و پنجه نرم میکرد به نوعی که هنوز پس از گذشت بیست و اندی سال از فروپاشی دیوار برلین، عقب ماندگی بخش شرقی آلمان در مقایسه با بخش غربی این کشور قابل بررسی است.
اما بحث اصلی بر سر مدل برخورد آلمان با ناقضین حقوق بشر آلمان شرقی بعد از پیوستن این کشور به جمهوری فدرال آلمان است.
در رابطه با برخود با عوامل اشتازی اطلاعات کمی در دسترس است و حداقل در منابع فارسی هیچ بررسی آماری از برخود و نوع برخود با مسئولین و عوامل اشتازی صورت نگرفته است. حتی اگر به منابع انگلیسی نیز نگاهی بیاندازیم، آن چنان نگاه آماری به دست نمی آید، اما با توجه به همین منابع محدود می توان نتیجهگیری کرد با هیچ یک از مسئولین یا خبرچینان اشتازی برخورد شدیدی صورت نگرفته است به طوری که در ابتدای الحاق آلمان شرقی به آلمان غربی، بسیاری بر این عقیده بودند که نباید اطلاعات مربوط به مامورین و حتی مسئولین اشتازی منتشر شود، چرا که اعتقاد داشتند برملا شدن هویت واقعی این افراد باعث افزایش خشونت در آلمان می شود، اما این بار نیز افکار عمومی توانستند روزنهای بگشایند و اطلاعات بیشتر مامورین اشتازی و نه همه آن ها در دسترس عموم قرار بگیرد.
برای افشای اطلاعات اعضای اشتازی دفتری به نام کمیساریای فدرال حفظ سوابق وزارت امنیت(Office of the Federal Commissioner Preserving the Records of the Ministry for State Security of the GDR) تاسیس شد. در ابتدا تصمیم بر این بود که تنها اعضای سابق اشتازی توانایی دسترسی به اطلاعات را داشته باشند ولی پس از آن این دفتر موظف شد که اطلاعات اشتازی را در اختیار عموم قرار دهد و گروهی مسئول پیگیری اعضای اشتازی شدند. البته این گروه حق بازداشت هیچ فردی را تنها به دلیل عضویت در اشتازی نداشتند و تنها در صورتی اجازه بازداشت و یا بازخواست افراد را داشتند که ادله مناسبی جهت متهم کردن افراد به اعمال خلاف حقوق بشر یا قانون را داشته باشد. هرچند آمار دقیقی از تعداد بازداشت ها و احکام صادره وجود ندارد، اما در محدود اطلاعات در دسترس، می توان به دو نمونه اشاره کرد.
اریش مییلک، وزیر کشور آلمان شرقی است که به دلیل قتل دو پلیس به ۶ سال زندان محکوم شد و نمونه دیگر، اریش هانکر، رئیس دولت آلمان شرقی است. وی به اتهام آمریت در قتل فراریان آلمان شرقی مورد بازخواست قرار گرفت که البته در طی مراحل قضایی به دلیل ابتلا به سرطان، تحقیقات متوقف شد و به وی اجازه داده شد ادامه زندگی خود را در شیلی بگذراند.(۳)
۴٫ حال اگر تجربه آلمان را با تجربه کشور خودمان در ابتدای انقلاب و پس از آن در دهه ۶۰ مقایسه کنیم به تفاوت های فاحشی می رسیم که شاید بزرگترین آن نگاه ایدئولوژیک حاکم بر انقلاب ۵۷ ایران باشد، نگاهی متاثر از نگاه همسایه شمالی کشورمان که بزرگترین میعادگاه کمونیست ها به شمار می رفت و باعث شکل گیری گروه های گوناگون چپ در ایران پیش و پس از انقلاب شده است. نگاهی که کاملا بر حذف مخالف دلالت دارد و هیچ نگاه منتقدانه ای را نمی پذیرد. البته نباید از این غافل شد که ممکن است واقعیت با فیلم تفاوت های بسیاری داشته باشد، اما نگاه فیلم احتمالا یکی از آرمانی ترین حالت ها برای برخورد با ناقضین حقوق بشر پس از گذار به دموکراسی خواهد بود.
اگر از منظر حقوق بشر نیز به مساله برخورد با ناقضین حقوق بشر نگاه کنیم، به نتیجه ای مشابه با فیلم خواهیم رسید، یعنی برگزاری دادگاه هایی عادلانه که متهمان از کلیه حقوق خود برخوردار باشند، این دادگاه نیازمند یک ساختار سالم قضایی است که خود نیاز به پیش زمینه های بسیاری دارد.
«جان استوارت میل» در فصل دوم «رساله ای درباره آزادی» می گوید: «دولتی که نماینده اکثریت است هر قدر هم مجحف و زورگو باشد، لااقل اراده خود را به نام اکثریت بر اقلیت جامعه تحمیل می کند در حالی که افکار عمومی (که غالبا ممکن است دچار اشتباه شود) عرصه را بدون هیچ مجوز قانوی به آن هایی که استقلال عقیده دارند (و بنابراین همرنگ جماعت نمیشوند) تنگ میسازد. خرافات مذهبی، تعصب طبقاتی، احساسات نژادی، سنت خویشتن پرستی، مهر-و-کین های اجتماعی، همه در این ردیف هستند و موقعی که جزئی از روحیه ی مردم شدند یا افکار عمومی را از روی جهل و بی خبری برانگیختند، از بزرگترین موانع آزادی فردی به شما می روند.» (۴)
این جمله میل زمانی بیشتر معنا می یابد که به خاطرات افراد گوناگون در رابطه با انقلاب ۵۷ نگاهی بیاندازیم. «ابراهیم یزدی»، دبیرکل «نهضت آزادی ایران»، مصاحبه ای با سایت خبری آفتاب نیوز انجام داده است. در این مصاحبه به مسائل گوناگونی پرداخته شده که از آن جمله می توان به اعدام های دادگاه های انقلاب پس از پیروزی انقلاب اشاره کرد. در این نوشته دیدگاه های گوناگون در رابطه با برخورد با عوامل رژیم پهلوی در ایران برشمرده شده است. در یکی از این روایات، ابراهیم یزدی اعدام تیمسار رحیمی را به این شکل شرح می دهد: “آقای خمینی با توجه به مقاومت رحیمی و خودداری او از دستور به نظامیان برای برگشتن به پادگانها، اظهار داشت که سران ارتش هنوز باور نکردهاند که انقلاب پیروز شده است و ممکن است هر آن با هلیکوپترها یا توپخانههای خود مدرسه رفاه و علوی را بمباران کنند. بنابراین به عنوان حاکم شرع خود حکم اعدام چهار نفر اول یعنی نصیری، رحیمی، خسروداد و ناجی را صادر کرد. من همانجا در حضور همه حاضران اعتراض کردم و تأکید کردم که باید دادگاهی علنی تشکیل شود. به علاوه باید به اینها اجازه داده شود تا حداقل با خانوادههای خود دیدار داشته باشند و اگر خواستند بتوانند وصیتنامههای خود را بنویسند. آقای خمینی به حاج مهدی عراقی دستور داد که برود و نظارت کند تا آن چهار نفر با خانوادههایشان تماس بگیرند و اگر مطالبی دارند بنویسند. اما خلخالی به سرعت از مدرسه علوی به مدرسه رفاه رفت و حاج مهدی عراقی زمانی رسید که اعدام آن چهار نفر صورت گرفته بود. وقتی من رسیدم، خلخالی و تیماش مشغول مذاکره برای نوشتن ادعانامه علیه اعدام شدگان بودند. من بسیار عصبانی شدم و بر سر آنها فریاد زدم که شما چه دینی دارید؟ اول میکشید بعد حالا میخواهید کیفرخواست بنویسید؟ آیا نمیتوانستید اول کیفرخواست را بنویسید و برای آنها بخوانید و بعد اعدام کنید؟ جو خشونت و اعدام انقلابی تا این اندازه شدید بود. از مراسم اعدام و پس از آن نیز فیلمی برداشته بودند که از تلویزیون پخش شود. آنچه در این فیلم وجود داشت نمایشی غیرانسانی از تخلیه نیروی سرکوب شده مردمی بود که علیه ظلم و ستم قیام کرده بودند و به چیزی کمتر از انتقام کور، آن هم به زشتترین شکل آن و پرخاشگری ویرانساز راضی نمیشدند. این فیلم را که به نظر من غیراخلاقی و موهن برای انقلاب بود گرفتم و اجازه پخش آن را ندادم.” (۵)
حال این جمله «جان استوارت میل» بیشتر خود نمایی میکند که اراده مردم، هر چند اشتباه، بیش از اراده حاکمان قدرت دارد. در این گفت و گو به عقیده «ابراهیم یزدی»، «آیت الله خمینی» با اعدام بدون محاکمه افراد مخالف بوده است، اما افکار عمومی به دلایل گوناگونی مانند حس انتقام یا حتی چپ زدگی تنها با اعدام افراد راضی می شدند.
۵٫ با این اوصاف اگر به بطن جامعه امروزی ایران نیز نگاه بیاندازیم، بسیاری از افراد تمایل به اعدام حاکمان حال حاضر دارند که این مدعا را می توان از میان گفت و شنود ها به روشنی دریافت. هم چنین گذرگاه دیگری که می توان تمایل مردم به اعدام را سنجید، اعدام در ملا عام است، که مانند شویی بسیاری از افراد را سحرگاه به صحنه اعدام می کشاند. این تمایل به خشونت هرچند در دنیای امروزی غیر معقول می نماید، اما هم چنان در تار و پود زندگی ایرانیان ریشه دوانده است و ریشه های فرهنگی،آیینی و مذهبی بسیاری دارد. پس برخورد معقول با ناقضین حقوق بشر پس از گذار به دموکراسی در ایران، نیاز به زیر ساخت های فرهنگی بسیاری دارد. این زیر ساخت ها، خود مستلزم همکاری قشر عظیمی از جامعه است که متاسفانه، هم چنان، خرده نگاه های چپ، سد بزرگی در رسیدن به این خواسته است.
۶٫ حال سوال پیش می آید که در ایران فردا، چه تمهیداتی نیاز است تا بتوان افکار عمومی را به سمت دوری از خشونت کشاند؟
این سوال هرچند ساده می نمایاند، اما نیاز به بررسی روانشناسانه ساختار اجتماعی ایران نیز دارد. در شرایطی که در طول اعتراضات تعداد بسیار زیادی کشته، زخمی یا حتی ناپدید شدند، سامان دهی افکار عمومی برای دوری از خشونت در برخورد با ناقضین حقوق بشر کاری سخت و دشوار می نماید چرا که خونخواهی با وجود تمامی تبعات منفی بر زندگی شخصی و اجتماعی افراد مرتبط با این مساله تاثیر منفی می گذارد، اما هم چنان جدا کردن این تفکر از مردم کاری سخت و طاقت فرساست.
منابع:
۱- IMDB, The Life of Others
۲- ویکی پدیا، آلمان شرقی
۳- Stasi – Wikipedia
۴- رساله ای درباره آزادی، جان استوارت میل،ترجمه جواد شیخ الاسلامی، انتشارات علمی فرهنگی
۵- سایت خبری تحلیلی آفتاب نیوز، مصاحبه با دبیر نهضت آزادی ایران، ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
حال این جمله «جان استوارت میل» بیشتر خود نمایی میکند که اراده مردم، هر چند اشتباه، بیش از اراده حاکمان قدرت دارد. در این گفت و گو به عقیده «ابراهیم یزدی»، «آیت الله خمینی» با اعدام بدون محاکمه افراد مخالف بوده است، اما افکار عمومی به دلایل گوناگونی مانند حس انتقام یا حتی چپ زدگی تنها با اعدام افراد راضی می شدند.
۵٫ با این اوصاف اگر به بطن جامعه امروزی ایران نیز نگاه بیاندازیم، بسیاری از افراد تمایل به اعدام حاکمان حال حاضر دارند که این مدعا را می توان از میان گفت و شنود ها به روشنی دریافت. هم چنین گذرگاه دیگری که می توان تمایل مردم به اعدام را سنجید، اعدام در ملا عام است، که مانند شویی بسیاری از افراد را سحرگاه به صحنه اعدام می کشاند. این تمایل به خشونت هرچند در دنیای امروزی غیر معقول می نماید، اما هم چنان در تار و پود زندگی ایرانیان ریشه دوانده است و ریشه های فرهنگی،آیینی و مذهبی بسیاری دارد. پس برخورد معقول با ناقضین حقوق بشر پس از گذار به دموکراسی در ایران، نیاز به زیر ساخت های فرهنگی بسیاری دارد. این زیر ساخت ها، خود مستلزم همکاری قشر عظیمی از جامعه است که متاسفانه، هم چنان، خرده نگاه های چپ، سد بزرگی در رسیدن به این خواسته است.
۶٫ حال سوال پیش می آید که در ایران فردا، چه تمهیداتی نیاز است تا بتوان افکار عمومی را به سمت دوری از خشونت کشاند؟
این سوال هرچند ساده می نمایاند، اما نیاز به بررسی روانشناسانه ساختار اجتماعی ایران نیز دارد. در شرایطی که در طول اعتراضات تعداد بسیار زیادی کشته، زخمی یا حتی ناپدید شدند، سامان دهی افکار عمومی برای دوری از خشونت در برخورد با ناقضین حقوق بشر کاری سخت و دشوار می نماید چرا که خونخواهی با وجود تمامی تبعات منفی بر زندگی شخصی و اجتماعی افراد مرتبط با این مساله تاثیر منفی می گذارد، اما هم چنان جدا کردن این تفکر از مردم کاری سخت و طاقت فرساست.
منابع:
۱- IMDB, The Life of Others
۲- ویکی پدیا، آلمان شرقی
۳- Stasi – Wikipedia
۴- رساله ای درباره آزادی، جان استوارت میل،ترجمه جواد شیخ الاسلامی، انتشارات علمی فرهنگی
۵- سایت خبری تحلیلی آفتاب نیوز، مصاحبه با دبیر نهضت آزادی ایران، ۲۱ خرداد ۱۳۸۴
+این مطلب اولین بار در سایت چراغ آزادی منتشر شده است
0 نظرات:
ارسال یک نظر